۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

ای خدا تنها ترينم بازش آور من هنوز عاشق ترينم



بعد از آن دلشوره های آشنائی

بعد آن دلتنگی دل بهر شادی

بعد آواز دل من از فرار بی صدائی

آمدی ماندی تو در دل همچو آوائی نهانی

بی توامشب من دويدم باز سوی وادی بی همصدائی

ای تو تنها ياوردل کاش ميماندی برايم همچو رويائی خيالی

روز من بی تو تبه شد شب من بی همسفر شد

ای تو تنها خواهش دل بی تو اين دل بی ثمر شد

ياد ايام گذشته ياد ان رويای شيرين نهفته

ميزند خنجر به سينه ميچکد اشکی به گونه

ميدهد هر دم عذابم اين که دل را پس فرستاد

آنکه اول در خراجش کوله باری دل فرستاد

شد دل من پاره پاره در غم تو بی وفايم

شد غم تو باوفاتر از خود تو بی وفايم

ای که اشک ديدگانم شد نثارت

ای که دل را تو شکستی زير آوار غرورت

کاش يکشب ميشنيدی ناله و راز و نيازم

ای خدا تنها ترينم بازش آور من هنوز عاشق ترينم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر