عشق پنهان
وقتی که دل دیوانه شد ، از غـــــــم دو چندان می شود
شوق رســـــیدن پـــیش او ، ناخوانده مهمان می شود
جسمم غباری در رگم ، نبــــــضم به پـــایان می رسد
جانم که شــــد با او یکی ، از مـــــن گریزان می شود
دیـــــــدار او شــــد آرزو ، تا بگـذرم از آــرو
این آروزی خـــــــواستن ، در ســـینه پنهان می شود
حــسرت به حـــــال من وزید ، اما به شـــکل حادثه
چــــیزی که با هر موج آن ، دریا پریـــــشان می شود
گفتم خـــــدایا آتــــشی بر عـمق درد من فـــکن
خواهی نخــــواهی از غــمش ، این خـانه ویـران می شود
آمد نــــــدایی در ســـرم ، در پرســه گاه بــاورم
اینکه به یک لبـــــــخند او ، هر مشــکل آسان می شود
آنکـــه تو را بیــــچاره کرد ، قـــلب تو را آواره کرد
تــــا اوج رفــــتن می رود ، وانـگه پشـیمان می شود
گر ا زتو هم پنهان شدَه اســت،گر درد بی درمان شـــدَه است
روزی به دست زنـــدگی ، با عــــشق درمان می شــود
وقتی که دل دیوانه شــــد ، چون حــــسرت پروانه شد
در لحظه های ســــوختن ، چون شــــمع گریان می شود
مقداد اگر خـــــــواهی برو ، دیــگر چه دارد فـایده !
وقتی که در بازار عـــــــشق، دل بردن ارزان می شود .