۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

عمر کوته


عمر کوته

  

در دو روزه عمر کوته سخت جانی کرده ام

با همه نامهربانان.مهربانی کرده ام

هم دلی .هم آشیانی .هم زبانی کرده ام

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیز نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیز نیست

هدیه از ایام جز موی سپیدم نیز نیست

من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام

نه شکایت از دو رنگی های یاران کرده ام

گرچه شکوه بر زبانم.می فشارد استخوانم

من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام

صد گله امید را در سینه پرپر کرده ام

دسته تقدیر این زمانم

کرده هم رنگه خزانم

پشت سر پل ها شکسته. پیشه رو نقشه سرابی

هوشیار افتاده مستی . در خرابات خرابی

مهربانی کیمیا شد!

مردمی دیریست مرده

سرفرازی را چه داند

سر به زیری سر سپرده

میروم دل مردگی هارا ز سر بیرون کنم

گر فلک با من نسازد.چرخ را وارون کنم

بر کلام نا هماهنگه جدایی خط کشم

در سرورده آفرینش نغمه ای موزون کنم

در دو روزه عمره خود بسیار خرمان دیده ام

بس ملامت ها کزین نامردمان بشنیده ام

سردهد در گوشه جانم

موی هم رنگه شبانم

من که عمره رفته بر خاکستر غم چیده ام

زین سبب گردی زه خاکستر به خود پاشیده ام

گر بمانم یاد نمانم

بنده ی پیره زمانم

تنهایی را دوست دارم



روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم ......

 تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

 تنهای را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

 تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

 تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست

 تنهایی را دوست دارم چون در خلوت و تنهاییم

 در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند.

تصویری از روی حسین....


تصویری از روی حسین....


گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی / با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش بهرم بکش تصویر مردان خدا / در بیابان تک درختی یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن / عکس یک خنجر ز پشت سر ، پی مولا کشید

گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش / عکس حیدر را کنار حضرت زهرا کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن / در بیابان بلا تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش / فکر کرد و چار قبر خاکی از طاها کشید

گفتمش ایثار و رنج و صبر و ایمان را بکش / گریه کرد ، آهی کشید و زینب کبری کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ؟ / عکس مهدی را کشید و واقعاً زیبا کشید

گفتمش تصویر کن تصویری از روی حسین / گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید !

داستان : رییس قبیله


مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می‌پرسند:


«آیا زمستان سختی در پیش است؟»

رییس جوان قبیله که هیچ تجربه‌ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»

بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»

پاسخ: «اینطور به نظر میاد»



پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند

و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:

«شما نظر قبلیتون رو تایید می کنید؟» پاسخ: «صد در صد»

رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.

بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»

پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!

رییس: «از کجا می دونید؟»

>> پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!

خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم


بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین




بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین


To fall in love
 عاشق شدن


 To laugh until it hurts your stomach.آنقدر بخندی که دلت دردبگیره

 To find mails by the thousands when you return from a
 vacation..
 بعد از اینکه از مسافرت برگشتیببینی
 هزار تا نامه داری

 To go for a vacation to some pretty place.
 برای مسافرت به یک جایخوشگل بری

 To listen to your favorite song in the radio.
 به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی


 To go to bed and to listen while it rains outside.
 به رختخواب بری و بهصدای بارش بارون گوشبدی



To leave the Shower and find that
 the towel is warm از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !


 To clear your last exam.
 آخرین امتحانت رو پاس کنی


 To receive a call from someone, you don't see a
 lot, but you want to.
 کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولیدلت
 می خواد ببینیش بهت تلفنکنه


 To find money in a pant that you haven't used
 since last year.
 توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
 نمی کردی پول پیدا کنی


 To laugh at yourself looking at mirror, making
 faces. 
  برای خودت تو آینه شکلک در بیاریو
 بهش بخندی !!!


 Calls at midnight that last for hours.
 تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
 طول بکشه


 To laugh without a reason.
 بدون دلیل بخندی


 To accidentally hear somebody say something good
 about you.
 بطور تصادفی بشنوی که یک نفرداره
 از شما تعریف می کنه


 To wake up and realize it is still possible to sleep
 for a couple of hours.
 از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
 هم می تونی بخوابی !


 To hear a song that makes you remember a special
 person.
 آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد  شما
 می یاره


 To be part of a team.
 عضو یک تیم باشی


 To watch the sunset from the hill top.
 از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی


 To make new friends.
 دوستای جدید پیدا کنی


 To feel butterflies!
 In the stomach every time
 that you see that person.
 وقتی "اونو" میبینی دلتهری
 بریزه پایین !


 To pass time with
 your best friends.
 لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی


 To see people that you like, feeling happy...کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحالببینی



 See an old friend again and to feel that the things
 have not changed.
 یه  دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
 ببینید که فرقی نکرده


 To take an evening walk along the beach.
 عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی


To have somebody tell you that he/she loves you.
 یکی رو داشته باشی که بدونید دوستتداره


 To laugh .......laugh. ........and laugh ......
 remembering stupid
 things done with stupid friends.یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
 احمقانه ای کردند و بخندی
 و بخندی و

....... باز هم بخندی


 These are the best moments of life....
 اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند


 Let us learn to cherish them.
 قدرشون روبدونیم


 "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
 زندگی یک
 مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک
 هدیه است که باید ازش لذت برد

********** ****
 وقتی
 زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
 به
 تو نشان میده تو 1000 دلیل
 برای
 خندیدن به اون نشون بده.
 (چارلی
 چاپلین)

داستان : هوشمندانه سوال کنید




داستان : هوشمندانه سوال کنید 

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد:

«فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟

ماکس جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟»

جک نزد کشیش می رود و می پرسد:

«جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن »هستم، سیگار بکشم

»کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»

جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.

»ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»

ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم »؟

کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: مطمئناً ، پسرم. مطمئناً !


داستان : مادر …



داستان : مادر …..(نمیدونم اسم این داستان رو چی بذارم)

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.

پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک .

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد

صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن

با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . . .