۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

براي اوست ...

براي اوست 

دوسه خطی که نوشتم راستشو بخوای بریدم
  
چون دیدم همه رسیدن.من یه عمره نرسیدم
  
خط دوم که تموم شد واقعا من کم اوردم
  
دو-سه باری تو خط سوم تو رو به خدا سپردم

خط چهارم که رسیدم باقی مونده اصل مطلب

خواب چشماتو می ببینم به خدا همیشه هرشب

خواب می بینم تو یه نوری .یه ستاره . یه فرشته

خواب تورو هرجا ببینم اونجا اخره بهشته

وسط نامه یکی گفت چرا باز داری می لرزی ؟

من برای تو نوشتم تو به یک دنیا می ارزی

اینا به دلت نشینه من واست چی بنویسم ؟

قدماتو کاش بیاری بذاری رو چشم خیسم

چند شب دلشوره دارم که نبینمت دوباره

تو به این خط که رسیدی نامه رو می کنی پاره ؟

پاره کن نامه رو پاره اخه صاحب اختیاری

حتی می شه بسوزونیش اگه منو دوست نداری

شاعرانست ولی راستش نامه ی من کاغذی نیست
  
کاش بقیشو بخونی موقع خداحافظی نیست

هرکاری که دوست داری کن من شکسمتش غرو رو

زحمتت می شه عزیزم که بیای این راه دورو

دل تو یه قصر نوره .دل من یه تیکه چینی

چینیو واسه شکستن.کاش یه بار بیای ببیی

عکس تو هنوز همونجاست .توی قاب عکس چوبی...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر