۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

من که اورا می شناسم !!



عشق
پیرزنی هنگام عبور از خیابان با ماشینی تصادف میکند
مردم اورا به بیمارستان میرسانند. پزشک پس از معاینه از او  میخواهد که خودش را برای گرفتن عکس از پایش آماده کند .
پیرزن میگوید شوهرم منتظر است و من باید بروم و بلافاصله برخواسته و لنگ لنگان به سمت در خروجی راه می افتد .
پزشک به اومیگوید: شما نگران نباشید ما به شوهرت اطلاع میدهیم .
اما پیرزن میگوید : متاسفانه شوهرم بیماری فراموشی دارد و متوجه حرفهای شما نمیشود او حتی من را هم نمی شناسد .
پزشک با تعجب میگوید : خوب  چرا برای دیدن او عجله دارید درحالیکه او شما را نمی شناسد ؟
پیرزن میگوید: من که اورا می شناسم !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر