۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

تنهای تنها



 آمدی وقتی که دل تنهای تنها مانده بود
یک نفر در حسرتت در کوچه ها جا مانده بود

آمدی وقتی که دیگر نه صفا بود و نه عشق
رد پای عشق بر روی دل ما مانده بود

سوختم در انتظارت آب گشتم در خودم
دیر برگشتی بگو دل در کجا جا مانده بود

بر کمای درخویش مدفونم مرا دریاب عشق
برکه در حسرت دیدار دریا مانده بود

ایمنی غزل بوی ترا ما داد ای شرقی ترین
گر چه او از معنیت در اوج معنا مانده بود

غم انگیز تنها مونس و یار ما در تنهای بود
                                      خدا داند که عشقش همیشه در دلها مانده بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر