۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

دفترچه عشق...

سکوتی بر طاقچه ی قلبم سایه افکنده
چه می گوید و از که می گوید
می گوید فریاد بکش و بگو
نه به خودش بلکه به دلش
که دوستت دارم حتی اگر بازم هم بگویی نه

دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماندکسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر
رفتنی پایان دهد دلم برای کسی تنگ است که
آمد رفت ...... و پایان داد کسی .... کسی که من
همیشه دلم برایش تنگ می شود
....كسی كه دوستش دارم ....عاشقانــــــه
همیشـــــــه
تاابدتاخودخداونـــــد!...دلم برای تو تنگ
است

توی بارون راه نرفتی تا بفهمی من چی میگم
تو نیدیدی اون نگاهو تا بفهمی از كی میگم
چشمای اون زیر بارون سر پناه امن من بود
تكیه گاه دنج پلكاش جای خوب گم شدن بود
اگه اونو دیده بودی با من این شعرو میخوندی
توی شب داد میكشیدی نازنین چرا نموندی
حالا زیر چتر بارون بی تو خیس خیس خیسم
زیر رگبار گلایه دارم از تو مینویسم

تمام روزها،روی تنهایی ام راه می روم،به همه جا نگاه می كنم.خورشید از لای پنجره نمی تابد به اتاق.و پروانه پریدن را لای كتاب جا گذاشته است.ای كاش می توانستم آبی آسمان را بیاورم.ای كاش دوستم می داشتی

هنگامی كه چشمانت با آغاز من طلوع كرد را فراموش نمی كنم،چشمانی كه غروب با دیگری را نداشت.با من بمان تا در سراچه ذهنم برایت قصری بسازم ،قصری با گلهای شب بو و مریم،قصری كه هرروز صبح با ندای عشق عطر آگین شود،قصری كه با پاك ترین عشق ها هر روز غبار روبی می شود.با من بمان تا خاطرات را با عشق تجربه كنیم

عشق شكوفه هایی است كه در سپیده دم میشكفد.آوایی است كه در شبی مهتابی از گلوی فرشته ای بیرون می آید و چشمه ایی است كه برای نخستین بار از دل سنگی می جوشد.
عشق كلبه متروكی است در پناه چناری كهنسال كه بامدادی زیبا و شامگاهی غم انگیز دارد.
عشق چراغ امید همه ره گم كردگان سرگردان بیابان زندگی است
عشق گاهی فانوسی است در یك قصر و آفتابی است در یك كلبه
عشق نام فرشته مهربانی است كه من هرگز نخواهمش دید ، لیكن می دانم كه دست مرا از نخستین روز تولد در دست خویش گرفته و مرا در جاده های دور و دراز زندگی براه می برد .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر