۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

چرا؟


چرا؟
  

آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟؟

بي وفا بي وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا؟

نوشدارويي وبعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل اين زودتر ميخواستي – حالا چرا؟

عمر مارا مهلت امروز و فرداي تو نيست

من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم

ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا

وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار

اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند

در شگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟

شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر

راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر